من از قصه های واقعی می ترسم...
توی یک قصه خیلی واقعی دختری بوده با چشم های سبز
که بیشتر از هر کسی توی این دنیا تنها بوده
و جز خدا کسی را نداشته
می خواهم بروم سر قبرش
واگر بشود داستانش را بنویسم
وبفروشم.......
***
اهووممم...
قبول دارم...
واقعا چه دختر تنهایی...
سلام خانم خانمااااااااااا اگه گفتی کیم [نیشخند] +دختر رنگی [زبان]
Kojaeeee Khabari azat nist Chizi shode
داستانش رو كه بنويسي ديگه تنهايي يادش ميره....[پلک]